أخترِ رابع
ولادت – 5 شعبان – 1399
از طرفِ چمن، شاخِ تری آمده ما را
بر تاجِ فَلَک، چون گُهری آمده ما را
زینت شده زو، کاخِ عبادت به سجودش
بر باغِ ولاء، خوش ثمری آمده ما را
باران زده و، پنجم شعبان به تلألو
صد شبنمِ گل، در سَحَری آمده ما را
در منزلِ مولا چه خبر؟ هلهله بر پا
نوری زِ سماء، حور و پری آمده ما را
شادان همه و، اخترِ رابع بدرخشد
از خان? دین، گل پسری آمده ما را
خندان دو لبِ ، پاکِ حسین ابنِ علی شد
زیرا که علیّ ابن حسین، چون قَمَری آمده ما را
در مصحفِ ذکرش بنگر، راه بقا را
زیرا که صحیفه، اثری آمده ما را
خواریم و گِلیم و، به گُلِ رویِ تو چون خار
بر تلخیِ کامم، شِکَری آمده ما را
در کور? داغِ بشریّت، چه سرشته؟
به به که چه فخرِ بشری آمده ما را!
در معدنِ ایمان، به تلاشند و به کوشش
گویی که چه سیمینه زری آمده ما را
ای شمس و فَلَک، ماه و ستاره چه بگویم؟!
پُرجلوه تر از، هر هنری آمده ما را
قُمری بنوازد به چمن شعرِ روانی
چون موجِ روان، شور و شری آمده ما را
یکتا به عبادت، به سجود و به صلابت
از عیب و بدی، گشته بَری آمده ما را
امّیدِ من اینست، که در موت و حیاتم
محبوبِ دلم، در گذری آمده ما را
محتاجِ نگاهم ، که زر از خاکِ من آید
بر مورِ سلیمان، نظری آمده ما را
بی نورِ شما، نورِ بصیرت زِ همه رفت
از خاکِ تو، کحلِ بَصَری آمده ما را
بر خاکِ بقیعت، چه شود بوسه زنم من؟
حسّی پُرِ از نغمه گری، آمده ما را